تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان و خدایی که در این نزدیکی است... و آدرس solaleh20.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
گاهی وقتا آدم که حرفی نمی زنه ، همه فکر میکنن طرف هیچی حالیش نیست
گاهی که دوستت اشتباه می کنه و تو هیچی نمیگی
یارو فکر می کنه تو نفهمیدی و تونسته سرت کلاه بذاره
خداییش آدم می مونه باید چیکار کنه
“مدارا”
بالاترین درجه قدرت
و
“میل به انتقام”
اولین نشانه ضعف است . . .
شهادت مظلومانه امام حسين (ع) سرور و سالار شهيدان تسليت و تعزيت باد
خواهرم اینجا زمین کربلاست
سرزمین غصه و درد و بلاست
این زمین بوی جدایی میدهد
خاتمه بر آشنایی میدهد
خواهرم اینجا اسیرت میکنند
در همین ده روزه پیرت میکنند
میشوی تو غرق ناله، غرق آه
میزنم من دست و پا در قتلگاه
دخترم را در غریبی میکشند
گوشوار از گوشهایش میکِشند
خصم حیدر تیغ بر رویم کِشد
شهر بیشرم و حیا مویم کِشد
در همین جا کوفیان دف میزنند
در عزایم هلهله، کف میزنند
میبرند اینجا گلو و حنجرم
پیش تو بر روی نی آید سرم
استاد میرحسینی
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد
من که می دانم که تا سرگرم بزم و مستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد
یه روز یه پیرمرد فقیر رو دیدم که بهم گفت : جوون تو هم فکر می کنی بزرگ شی پولدار شی؟
گفتم :آره.
پیرمرد گفت : من هم همین فکر رو می کردم.
از افکارت بترس که گفتارت می شود
از گفتارت بترس که رفتارت می شود
از رفتارت بترس که عادتت می شود
از عاداتت بترس که شخصیتت می شود
از شخصیتت بترس که سرنوشتت می شود
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی نااميدي در بسته باز کردن
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانهها یادی کنیم....
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش وقتی آسمان بارانی است
از زلال چشمهایش تر شویم
کاش دلتنگ شقایقها شویم
به نگاه سُرخشان عادت کنیم
کاش شب وقتی که تنها میشویم
با خدای یاسها خلوت کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصلههای میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش مثل آب، مثل چشمه سار
گونه نیلوفری را تر کنیم
ما همه روزی از اینجا میرویم
کاش این پرواز را باور کنیم
کاش با حرفی که چندان سبز نیست
قلبهای نقرهای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشمهای خفته را رنگی زنیم
کاش بین ساکنان شهر عشق
ردپای خویش را پیدا کنیم
کاش رسم دوستی را سادهتر
مهربانتر، آسمانیتر کنیم
کاش اشکی قلبمان را بشکند
با نگاه خستهای ویران شویم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفافمان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرفهای قلبمان را بشنود
پر از پرواز بودم روزگاری دور
اما
آسمانی نیست امروز از برایم.......
آشیانی هم دگر نیست...
سكوتم راز سنگینی به دل دارد
كه گر گویم به سنگی سخت
ناگه خرد خواهد گشت آن سنگ
آری امروز
من دلم پرواز می خواهد
به دشت آسمان باز
میان توده انبوه ابر تیره ، ابر روشن
كه تا شاید بماند پیش آنها
غصه هایم تحفه دیروز و امروز وجودم، روزگارم
آری امروز
من، دلم فریاد می خواهد
ز دست مردمان خوب بخت و تیره بخت روزگارم
ز دست زندگی
از دست تقدیر
عجب !
عجب! این دل تمنا می كند هر لحظه چیزی را
چه خود می دوزد و بر تن چه می پوشد
لباس عافیت
تن پوش عشق
شولای خوشبختی
و هر دم جامه ای نو
عجب این دل چه می بافد خیال خام با خود
چه حسرتها كه خواهد برد با خود
تا سفر
تا روز موعود...!!
این جنگ که در ایام قدیم یکی از حیله های زرگران برای فریفتن مشتری و فروختن زیورآلات به او بوده است، رفته رفته از بازار طلافروشان فراتر رفته و در ادبیات فارسی به صورت اصطلاح درآمده است.
جنگ زرگری بدین صورت بوده است که هرگاه مشتری ِ به ظاهر پولداری وارد دکان زرگری می شد و از کم و کیف و عیار و بهای جواهر پرسشی می کرد، زرگر فورا بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام می کرد و به شکلی ( مانند علامت و چشمک یا فرستادن شاگردش ) زرگر مغازه ی همسایه را خبر می کرد تا وارد معرکه شود. زرگر دوم که به بهانه ای خود را نزدیک می کرد به مشتری می گفت که همان جواهر را در مغازه اش دارد و با بهای کم تری آن را می فروشد ( این بها کم تر از بهای زرگر اولی اما هنوز بسیار بالاتر از بهای اصلی جواهر بود). در این حال زرگر اولی آغاز به جنگ و جدل با زرگر دومی می کرد و به او دشنام می داد که داری مشتری مرا از چنگم در می آوری و از این گونه ادعاها. زرگر دوم هم به او تهمت می زد که می خواهی چیزی را که این قدر می ارزد به چند برابر بفروشی و سر مشتری محترم کلاه بگذاری . کوتاه سخن، چنان قشقرقی به راه می افتاد و جنگی درمی گرفت که مشتری ساده لوح که این صحنه را حقیقی تلقی می کرد بی اعتنا به سروصدای زرگر اول به مغازه ی زرگر دوم می رفت و جواهر موردنظر را بدون کم ترین پرسش و چانه ای از او می خرید و نتیجه آن بود که مشتری ضرر می کرد و دو زرگر سود به دست آمده را میان خود تقسیم می کردند.
پ.ن : جنگ زرگری جنگی است ساختگی و دروغین میان دو تن برای فریفتن شخص سوم
قصه انسان، قصه یک دل است و یک نردبان!
قصه بالا رفتن
قصه هزار راه و يك نشانی
قصه پله پله تا خدا
قصه جستجو ... قصه از هر كجا تا او
قصه انسان، قصه پيله است و پروانه !
قصه تنيدن و شکافتن ... قصه پرواز
من اما
هنوز اول قصهام
ایستاده روی اولين پله
نشانی گم کرده
با دو بال ناتمام و يك آسمان
خدایا دست دلم را می گيری!؟
از داغ حسین اشک نم نم داریم
در خانه سینه غم فراوان داریم
پیراهن و شال مشکی آماده کنید
یک روز دگر تا به محرم داریم التماس دعا
باز محرم شدو دلها شکست
از غم زينب دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد
از عطش خاک کمرها شکست
آب در اين تشنگي از خود گذشت
دجله به خون شد دل صحرا شکست
قاسم وليلا همه در خون شدند
اين چه غمي بود که دنيا شکست
محرم ماه غم نيست ماه عشق است
محرم ممرم درد حسين است
فرا رسیدن ماه شهادت سید و سالار شهیدان تسلیت و تعزیت باد
نام اين ماده «پان پراگ»است و در
بستهبندي زيبا و با عکسهاي
هنرپيشههاي هندي و پاکستانی به
صورت آدامس، پاستيل و پودرهايي با
طعم نعنا و خوشبو کننده دهان وارد
کشور ميشود. قيمت اين ماده مخدر
الان درشهرستانها 50 تومان تا 300
تومان ميباشد
وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد ،
اما وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند...
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد اما وقتی زمانش برسد ،
فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت کافی است !
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند در زندگی هیچ کس
را تحقیر و آزار نکنید...
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد زمان از شما قدرتمندتر است
پس خوب باشیم و خوبی کنیم
که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد...
تنها راه داشتن دوست اين است
كه خود يك دوست باشيد.
روزی مردی خواب عجیبی دید،
او دید که پیش فرشتههاست و به کارهای آنها نگاه میکند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، باز میکنند، و آنها را داخل جعبه میگذارند.
مرد از فرشتهای پرسید:
شما چکار میکنید؟!
فرشته در حالی که داشت نامهای را باز میکرد، گفت:
این جا بخش دریافت است وما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم.
مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.
مرد پرسید:
شماها چکار میکنید؟!
یکی از فرشتگان با عجله گفت:
این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان میفرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشتهای بیکار نشسته است
مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟!
فرشته جواب داد:
این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده ، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب میدهند.
مرد از فرشته پرسید:
مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟!
فرشته پاسخ داد:
بسیار ساده فقط کافیست بگویند *خدایا شکر*