تاريخ : دو شنبه 1 دی 1393برچسب:, | 22:25 | نويسنده : solaleh20 |

 اولین شب زمستانیتون بخیر!

زندگی زیباست، مانند زمین
زندگی زیباست، مثل آسمان...

می‏توان این شعر را هر روز خواند:
«زندگی زیباست چون رنگین کمان!»

می‏توان بر آسمان‏ها تکیه زد
می‏توان روی زمین تنها نبود...

توی گوش سنگ‏ها هم می‏توان
شعر خوب دوستی‏ها را سرود...

می‏توان خوابید روی سبزه‏ ها
در سکوت، آواز گل‏ها را شنید...

می‏توان لبخند بر خورشید زد
حرف‏های ماه زیبا را شنید...!



تاريخ : دو شنبه 1 دی 1393برچسب:, | 22:21 | نويسنده : solaleh20 |

مادری پیر مرا , نکته ای زیبا گفت !
از بد دنیا گفت !
گفت :
طاووس مشو , که به عیبت خیزند ….
گر شوی شعله شمع , زیر پایت ریزند …. 
گفت : پروانه مشو , که به سرگردانی , 
لای انگشت کتاب سالها میمانی ! 
نه زمین باش , نه خاک , که تو را خوار کنند , 
وانگهی ذهن تو را پر ز مرداب کنند ! 
آسمان باش که خلق به نگاهت بخرند ! 
وز پی دیدن تو سر به بالا ببرند !

 



تاريخ : دو شنبه 1 دی 1393برچسب:, | 22:19 | نويسنده : solaleh20 |


همه ی ما به غم اعتبار و اهمیت بیش تری می دهیم تا به شادی

برای غمی که تمام گذشته و وزن و عمقش را به رخ ما می کشد.

در حالی که شادی هیچ گذشته و وزن و عمقی ندارد.

همان لحظه که متولد می شود در حال پرواز است.

همه ی ما در برابر برف،عشق و مرگ مانند کودکان می شویم.



تاريخ : شنبه 29 آذر 1393برچسب:, | 13:4 | نويسنده : solaleh20 |

چه شبی است! 

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی، 

گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشسته‌ام. 

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.



تاريخ : شنبه 29 آذر 1393برچسب:, | 1:57 | نويسنده : solaleh20 |

آری 

خورشید ثابت کرد: 

حتی طولانی ترین شب نیز 

با اولین تیغ درخشان نور به پایان می رسد 

حتـــــــــــی اگر به بلندای یلــــــــــــــدا باشد... 

بیدار و امیدوار باش 

خورشیدی در راه است...

 

 



تاريخ : شنبه 23 آذر 1393برچسب:, | 22:43 | نويسنده : solaleh20 |

1روز تا اربعین... 

、ヽ``、、、 `、、ヽ`、ヽ

 、ヽ`、、ヽ ヽ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、 ヽ` ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、`、、`、、ヽ、ヽヽ

در ﺑﯿﻦ اﺑﺮﻫﺎی ﺳﯿﻪ ﭘﻮش آﺳﻤﺎن... 

 ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ 

بغضی ﺷﮑﻔﺖ،روﺿﻪی ﺑﺎران ﺷﺮوع ﺷﺪ... `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、 `、、ヽ、ヽ ヽ`、 、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ、ヽ、

قُتِلَ الحُسينُ بِكربلا عطشانا...ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ 

ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ

گیرم که باران هم آمد، همه چیز را هم شست !

هوا هم عالی شد !

فایده اش برای من چیست ؟؟؟

 

هوایِ دل ْ،گرفته یِ کربلاست...

آن را چه کنم ؟!



تاريخ : جمعه 21 آذر 1393برچسب:, | 17:46 | نويسنده : solaleh20 |



تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 23:31 | نويسنده : solaleh20 |



تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 14:5 | نويسنده : solaleh20 |

کاش مرکز اهدای جوانی هم بود…


آنــــگاه تمــــــــــامِ جوانــــی اَم را اهـــدا میکردم به آن زنــــــی کــِ؛


تمــــــامِ جوانی اَش را پای مـــــَـــن گذاشت.


شرمنده اَم "مـــــــادر"



تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 14:5 | نويسنده : solaleh20 |



تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 14:3 | نويسنده : solaleh20 |

اوني كه بيشتر مي گفت "نميدونم"، بيشتر ميدونست!
.
اوني كه "قويتر" بود، كمتر زور ميگفت!
.
اوني كه راحت تر ميگفت "اشتباه كردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!
.
اوني صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتر بود!
.
اوني كه خودشو واقعا دوست داشت، بقيه رو واقعي تر دوست داشت!
.
اوني كه بيشتر "طنز" ميگفت، به زندگي جدي تر نگاه ميكرد!
.
و بالاخره اينكه ، اوني كه به تفاوت بين ادمها واقف بود، بيشتر نقاط مشترك باهاشون پيدا ميكرد



تاريخ : یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, | 21:46 | نويسنده : solaleh20 |

مثل باران های بی اجازه، وقت و بی وقت 



         در هوایم پراکنده ای 



و من بی هوا ناگهان خیسم از تو



تاريخ : سه شنبه 4 آذر 1393برچسب:, | 11:55 | نويسنده : solaleh20 |

خوشبختی موهبتی است الهی ؛ 
و از آن کسی است که؛ 
در فضای ” شکرگزاری ” زندگی کند 
چه دنیا به کامش باشد و چه نباشد 
چه آن زمان که می دود و نمی رسد 
چه آن زمان که گامی برنداشته ، خود را در مقصد می بیند 
“الهی! 
مرا نعمت دادی ، شکر نکردم 
بلا بر من گماشتی ، صبر نکردم 
بدان سبب که تو را شکر نکردم ، نعمتی از من باز نگرفتی… 
و بدان سبب که صبر نکردم ، بلا دایم نگردانیدی 
الهی! 
از تو چه آید 
جز کرم؟”



تاريخ : یک شنبه 2 آذر 1393برچسب:, | 17:50 | نويسنده : solaleh20 |

میدانی...


بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی !

بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادتــــ نمیشوند !


بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دستــ نـخورده !

دیده ای ؟!


... ... شنیده ای ؟!

بعضـــی ها بی نهایتـــ ــ ـند !


مـــــثل مـــــادر

 



تاريخ : یک شنبه 2 آذر 1393برچسب:, | 17:47 | نويسنده : solaleh20 |

یوسف میدانست تمام درهابسته هستندامابه خاطرخدا 

حتی به سوی درهای بسته دویدو تمام درهای بسته براش بازشدن 

اگرتمام درهای دنیا هم برویت بسته بود بدو " خدای تو و یوسف یکیست.



تاريخ : یک شنبه 2 آذر 1393برچسب:, | 17:46 | نويسنده : solaleh20 |

تلنگر كوچكي است باران 






وقتي فراموش مي كنيم كه 






آسمان كجاست . . .



تاريخ : سه شنبه 27 آبان 1393برچسب:, | 13:17 | نويسنده : solaleh20 |

داره بــــــــارون میـــــآد 





کوچـــه بازم لبــریز احــساســـِ





هنورم نــم نــم بــــارون





صدایــــِ مارو میشناسه





آهـــــای بــــــارون پاییـــــــزی





کی گفته تو غم انگیزی



تو داری خــــآطراتــم رو





تو ذهــــن کــــوچه میـــریزی





آهـــــای بـــارون پاییزی . . .



تاريخ : سه شنبه 27 آبان 1393برچسب:, | 12:57 | نويسنده : solaleh20 |

گربیائی ؛ دهمت جان ؛
ور نیائی؛ کشدم غم

من که بایست بمیرم؛
چه بیائی؛ چه نیائی

 « سعدی »

 



تاريخ : سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, | 14:48 | نويسنده : solaleh20 |

گفت: شاعر از چی‌ مینویسی ؟

گفتم: از عشق، بارون و تنهایی‌

گفت چی‌ میشه

عاشق میشی‌، بارونی میشی، بعد تنها میشی‌ ؟

گفتم روزگاره دیگه

هم بهار داره، هم پاییز، هم زمستون

گفت فرق داره ؟

گفتم آره

یه موقع با چشم میبینی‌، یه موقع با عقل، یه موقع با دلت

من با دلم دیدم

واسه همین هم بهارش قشنگه، هم پاییزش، هم زمستونش

داشت می‌‌رفت یه نگاه کرد

گفت اسم تنهاییتو چی‌ میذ‌اری

گفتم یه حس خوب

با عشق و بارون و تنهایی‌



تاريخ : سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, | 13:10 | نويسنده : solaleh20 |